سه شعر نسبتا کوتاه
نا مادری خشنی ست
که هیچ کدام
دوست نداریم به خانه یمان بیاید
و ما
آنقدر جهود هستیم
که دل خون دیدن نداشته باشیم
2-(به مادرم)
به تو که میرسم
انگار زبان مادری ام فراموشم میشود
مثل کودکی شیره خواره
که تلاش میکند بگوید تشنه است
اما کسی حرفش را نمیفهمد و
میزند زیر گریه
حالا با این سن و سال
با هر زبانی که بلدم و بلد نیستم
نمیتوانم از تو تشکر کنم
باز میزنم زیر گریه
به امــید آغوش تو
3-
لیلا !!
میشود داستانمان را
دوباره برایم تعریف کنی ؟
میخواهم ببینم چقدر خنده دار است
که مردم در زندگیمان
به دنبال شادی میگردند