طـــومـــار

استفراغات یک ذهن معمولی
صفحه خانگی پارسی یار درباره

من ، سگ گله


من ،‌سگ گله

 

 

آخر کجایی تو بل بله گوش ؟ شب شدست دیگر. ببین دل من و این هوا با هم گرفته است .  اگر نیایی آنقدر می باریم تا همه جا را سیل ببرد .

پشت کدام دره ،‌ زیر کدام بوته قایم شده ای ؟ با من بازی نکن . شوخی بس است

ببین پشت کرده ام به همه ی گوسفند ها . آنقدر صدایت کردم دیگر صدایم از حنجره بیرون نمی آید .

ببین بل بله جان ،‌جان من و جان تو !‌ نباشی میمیرم...

مبادا بلایی سر خودت آورده باشی ! آخ چرا صدای زنگوله ات نمی آید دیگر ؟ چه خاکی به سرم شده ؟ وای گرگ.... ؟؟

دق می کنم ،‌ دق... می فهمی ؟  نه ! خدا نکند

باور کن اگر برگردی هیچ موقع دیگر سرت داد نمیکشم . هرجا تو بگویی می رویم . اگر صدای مرا می شنوی معذرت می خواهم 

اصلا از این به بعد بیا تو چوپان باش ، من ،‌ سگ گله . فقط برگرد...