سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طـــومـــار

استفراغات یک ذهن معمولی
صفحه خانگی پارسی یار درباره

او گرفـــتار خــطاهای که خود میــکرد شد

 

 

چشم از عشق اهورا بست و ناگه سرد شد

عـــاشق و دیـــوانه ی رجاله ای نامـــرد شد

 

از من عاشق برید و رفت و پل ها را شکست

رفت و درگیـــر یـــکی حـمّــــال دوره گرد شد

 

سخت بودش آدمیــت ، کار انسانی نــکرد

هر که را آدم صدایش می زدم تو زرد شد

 

او پی معشوقه ی خود رفت و سامانی گرفت

مای زوج سالـــهای مــن دوبـــــاره فـــرد شد

 

ابتــدایش شادی و جشن و بساط و سور بود

بعد از آن دلشوره و فحش و عذاب و درد شد

 

ابتدا محبــوب شد ،‌ درباره اش تشویـــق بود

آخرش از ایـــن و از آن ، از جماعت طرد شد

 

من که نفرینش نکردم ، لایق نفرین نیست

او گرفـــتار خــطاهای که خود میــکرد شد

 

طومار - 28/4/1392