سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طـــومـــار

استفراغات یک ذهن معمولی
صفحه خانگی پارسی یار درباره

غزل - 1392/4/4

چون در سر من پنجره ها رو به تو باز است
افـــکار همـــه در بر تو آتـــیه ســـــــاز است

گــــــر ناز کنـــی ناز تــــو را هـــــر چه باشد
با جان و دلم می خرم این فعل مجاز است

در شهر دلم جز حرمت بارگهی نیست
معبـــود یکی باشد و آئـــین نماز است

پیـش تو نشستم که ببیـــنم بر و رویــت
در چشم تو دیدم که نگاهت پر راز است

من پست شدم ، سجده ی چشمان تو کردم
از دل بشنــیدم به تو ایــن پـــست فــراز است

راضی شـدم و باز به پای تــو نشـــستـم
دیـدم که هنــوزم سر این قـصه دراز است

در راه وصـــال تو گـــذشتـــم ز هـــفت خان
دیدم که فــقط شیوه ی تو عشوه و نــاز است

طومـــار نوشتــند که تو از خر شیطان 
پائین بروی لیــــک بدیـدند جهاز است

در راه تو من عــهد بــکردم که بمــیرم 
گفتند که معبود تو در بَــرّ حجاز است

آواره ی حکـــم دل خود بــودم و حالا
دریافـتم این بازی و این حکم ببــاز است 

 

آقای طـــومـــار