سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طـــومـــار

استفراغات یک ذهن معمولی
صفحه خانگی پارسی یار درباره

کار های نکرده

 

همه ی رودخانه هایی که در آن شنا نکردیم
همه ی پارک هایی که
در آن ننشستیم
و همه ی رستوران هایی که در آن غذا نخوردیم
حتی همه ی سالهایی که
با هم
تحویلشان نکردیم
منتظر تواند
بیا کار های نا تمامت را تمام کن
چه میشود مگر یکبار
به نمره قبولی قناعت نکنی...

 

مجید خانلری مقدم


نقیضه

یک نقیضه ای که بر غزل مهدی فرجی نوشتم 

مهدی فرجی : 
دوستت دارم پریشان شانه میخواهی چه کار ؟
دام بگذاری اسیرم ، دانه میخواهی چه کار ؟ 

-----------

روز و شب دنبال وامی خانه میخواهی چه کار ؟ 
در رفـــاه کاملی یارانــــه میـــخواهی چه کـــار ؟ 

مثل تو بی دردها قانون شان پــر خوابی است
ظهر ها بیدار شو صبــحانه مــیخواهی چه کار ؟ 

لیــلی و لیـــلا و شیــــرین داری و مـــهناز هم
چار تا تکمیل شد ، افسانه میخواهی چه کار ؟

کـــــیش ویـــلا ، قـــشم ویـــلا ، همـــچنین مازندران
بیست و هشت تا قصر داری خانه میخواهی چه کار ؟ 

ای که در هر دولتی چنـدین وزیـــــرش آشنـــات
در پی قاچاق رو ، پــــروانه مــــیخواهی چه کـار ؟

 

مجید خانلری مقدم


با خودت هم نبرد خواهی کرد

دامنت باغ سیب خواهد شد
دشمنت بی نصیب خواهد شد

این دل بی قرارو عاشق تو
با تحمل شکیب خواهد شد

مونسی ، همدمی نمیخواهی
که رفیقت رقیب خواهد شد

آشنایی که همرهت بوده
کودتایی قریب خواهد شد

پهلوان بزرگ یک شهری
که دلت پر نهیب خواهد شد

با خودت هم نبرد خواهی کرد
دشمنت یک حبیب خواهد شد

آدمی که به اوج خود نرسید
غرق در یک نشیب خواهد شد
-------------
مجید خانلری مقدم 


یادت

 

باید یادت را 
یکجوری میان روزمرگی هایم پنهان کنم
این را دوستانم میگویند
اما من مدام
یاد این می افتم
که چرا یادم رفت از تو بپرسم 
تا کی مرا بخاطر داری ؟
یادم می آید 
آخرین بار یادت رفت حالم را بپرسی...
باز یادم می آید
آخرین بار عطر نزده بودی
اولین بار
آخرین بار
چقدر درگیر این مرتبه های لعنتی شده ام 
تو بیا
عطر نزن ، حالم را نپرس
من هم چیزی نمیپرسم
اما تو بیا...

---------

مجید خانلری مقدم (طومار)


فصل الخطاب

آخرین پیغمبری فصل الخطاب آورده ای

از میان شعر ها یک شعر ناب آورده ای

 

سنگ می خوردی و آتش بر سرت میریختند

زیر بار یک قبیله ظلم تاب آورده ای

 

در حرا نام خدا خواندی و از دامان او

بهر توفیق جهانی این کتاب آورده ای

 

یک جهانی تشنه ی یک حرف حق بودند و تو

ساقیا این بار یک دریای آب آورده ای

 

عالمی سرشار از پرسش ولی پاسخ نبود

از برای هر یکی پرسش جواب آورده ای

---------------------------------------------------

مجید طومار